دلبرم نیست، ولیکن توکه داری خوش باش
در دلِ برف، درآغوشِ بهاری، خوش باش
خنده بر لب زنم اما، دلِ گریانم هست
در برِ دوست، چه شادان و چه زاری، خوش باش
.
.
مانده از ما، برجا
ردِّپایی بر برف
دردناک است ولی
ازسرِ کوچه
دو سویه شده اند
ردِّپایِ من و تو...
در دوراهی از ما
نیست دیگر اثری
یک طرف
من
یک طرف
تو....
و هوایی که سراسر سرماست.
.
.
م. زکی زاده??
کلمات کلیدی: